گفتم:اینقدر ناراحتی که نمی بخشی منو؟ حق داری
گفت:نه! ازت ناراحت نبودم! چیو باید می بخشیدم؟
تو عزیز ترینی واسم،تو تنهام گذاشتی اما تنهات نذاشته بودمو نمی ذارم
گفتم:فقط شرمندتم
گفت:حالا چرا تنها نشستی؟
گفتم:آخه تنهام
گفت:پس من چی رفیق؟
من که گفتم فقط کافیه صدا بزنی منو تا بیام پیشت
من که گفتم داری منو به خاطر کسایی تنها می ذاری که تنهات می ذارن
اما هر موقع تنها شدی غصه نخور،فقط کافیه صدا بزنی منو
من همیشه دوستت دارم،حتی اگه منو تنها بزاری
همیشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودی،منو فراموش کردی تو این خوشی
اما من مواظبت بودم،آخه رفیقتم،دوستت دارم
دیگه طاقت نیاوردم،بغض کردمو خودمو اینداختم بغلش،زار زدم،گفتم غلط کردم
گفتم شرمنده ام،گفتم دوستت دارم،گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشم
... گفتم دوستـتــــــ دارمــ
گفتم: داد می زنم تو بهترین رفیقــــــــــــــــــــــی
بغلش کردم گفتم:تو بن بست رفیقی
یک کلام،خدا تو بهترینی
ای نگاه گـــرم تو چون آفتاب ای لب سرخ تو تنگی از شـراببی قـــرارم بی قــــرار یک نگاه بی تو آشوبم خرابم من خرابمن نیستانم که آتش خورده ام آتشم من آتشی در پیچ و تابروح خشکم را بهاری سبز باش ای دل دریــــاییـــت تفســـیر آبباز دلتنــگ نگاهــت گشتـــه ام ای غزلواره دوچشمت شعر ناببی تو تنهایی عذابــم می دهد بی توای جان در عذابم درعذاب
شب شد بیا جانا که من ، پیوسته آغوشت شوم کهنه شرابی را بریـز ، مهمان بالینت شوم لبهای آتـش زای من ، با بوسه هایت تـر شود در این شب پـر شور عشق ، جــای نگارانت شوم بنگر وجودم ذوب شد ، با هر نـــــگاهی دم بـه دم دل را دهم در راه تـو ، مستانــه ی رویت شوم چون پیچکی آغوش تو ، پیچم بخود دیــوانـــــه وار امشب شوم دردانــه ای ، آنجا کـــه بیمارت شـوم
گفتمش دل میخری پرسید چند ؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود ...!!
تو تکراری ترین " حضور " زندگی منی ...!و من عجیب به آغوش تو ...از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام