شب شد بیا جانا که من ، پیوسته آغوشت شوم کهنه شرابی را بریـز ، مهمان بالینت شوم لبهای آتـش زای من ، با بوسه هایت تـر شود در این شب پـر شور عشق ، جــای نگارانت شوم بنگر وجودم ذوب شد ، با هر نـــــگاهی دم بـه دم دل را دهم در راه تـو ، مستانــه ی رویت شوم چون پیچکی آغوش تو ، پیچم بخود دیــوانـــــه وار امشب شوم دردانــه ای ، آنجا کـــه بیمارت شـوم