دیگر دلم جا ندارد
حتی به اندازه ی یک اندوهِ مختصر
لیوانِ حوصله سر می رود
و این روزها فقط برایِ تو می تپم
مثلِ پنجره ای که برایِ باران ترانه می گوید
و دست هایی که پُشتِ شیشه تکان می خورند
خدایا ....
دررویاهایت جایی برایم بازکن
جایی که عشق رابشودمثل بازی های کودکی باورکرد
خسته شدم ازبی جایی...
دلـــ ــتــ ـنــگــ ــم
مانند نقطه چین هایی که
هیچ وقت به هم نمی رسند . . .
هستند کسانی که از شدت دلتنگی به کُما رفته اند
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند
شاید چون آرزوهایم بلندند ...
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...
آری ، وچه زیبا نوشته بود ...
همواره با خود تکرار میکنم،
امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...