روزگاری صاحب بهشت بودم و معشوقه ی خدای جهنم ...
و یا ملکه ای اشرافی بودم در درباری پرآوازه ...
بانوی موسیقی آسمان نهم ...
شاخه ای نرگس در گلدانی تنها گوشه ی گلخانه ...
زمان گذشت و من ...
دیگر نمی دانم که ام ، چه ام.
ذره ای نور ... رشته ای نازک ... یک جفت تیله ی نورانی ...
ادامه...
غمگینی؟ احساسِ گناه میکنی؟ انتظارِ مجازات داری؟ کم حوصلهای؟ احساس میکنی هر روز که میگذرد جذابیتـت را بیشتر از دست میدهی؟ قدرت تصمیمگیریـت را از دست دادهای؟ ... بله من افسردهام. تمام ِ تستها همین را میگویند...